“قانون عوض شده، همه درباره آسان تر شدن شرایط فرزندخواندگی در ایران نوشتند، اما در واقعیت وضعیت چیز دیگری است، ۴ سال است که منتظریم. دو سال پیش یک کودک لب شکری به ما پیشنهاد شد، خب نخواستیم و مجدد رفتیم در نوبت برای دو سال دیگر. خب ما هم به عنوان پدر و مادر باید حق انتخاب داشته باشیم.”
خانواده الف، یکی از صدها خانواده ایرانی هستند که در تلاش برای سرپرستی یکی از حدود ۲۵ هزار کودک بدسرپرست و بیسرپرست در ایران هستند. آماری که به گفته سازمان بهزیستی سالانه ۱۰۰۰ نفر به تعداد آنها افزوده می شود. از این تعداد هم فقط ۵ هزار کودک سالانه به خانوادههای صلاحیتدار، واگذار میشوند.
قانون حمایت از کودکان و نوجوانان بی سرپرست و بدسرپرست مصوب سال ۱۳۵۳ پس از سالها کشاکش در سال ۱۳۹۲ بازبینی شد. شرایط سرپرستی تغییر کرد. اتباع ایرانی مقیم خارج از کشور، میتوانند تقاضای سرپرستی بدهند. زن و شوهرهایی که از ازدواجشان ۵ سال گذشته و بچه دار نشدند و سن یکی از آنها بالای ۳۰ سال است مشمول این قانون شدند. همچنین زنان بدون شوهر و دخترانی که بالای ۳۰ سال باشند، میتوانند کودک دختر به فرزندخواندگی بگیرند

مادری که بتازگی سرپرستی کودکی ۶ ساله را بر عهده گرفته معتقد است، تنها مشکل قوانین نیست بلکه قبول کردن کودک به فرزندخواندگی نیاز به آموزش و اطلاع رسانی دارد:
“خیلی از دوستان و فامیلها در مهمانیها و دورهمیها با نگاه متفاوتی به او نگاه میکنند، اگر کار اشتباهی انجام دهد، آرام میگویند ولش کن، گناه دارد، این من را آزار میدهد، او دختر من است، از خون من نیست، اما قرار است من تربیتش کنم. مطمئنا به او سخت گذشته اما نباید مسائل را قاطی کرد، این موضوعی است که باید به جامعه آموزش داده شود، بین فرزند خوانده و فرزند واقعی فرقی نیست.”
شیوا دولت آبادی، رییس هیئت مدیره انجمن حمایت از حقوق کودک میگوید: “برای اینکه فرزندخوانده بتواند در شرایط مناسبی رشد کند، باید محیط زندگی او شبیهترین شکل را به یک خانواده طبیعی داشته باشد و روابطش با پدر و مادر شکل بگیرد.”
“متاسفانه پژوهشی در ایران نداریم که نشان دهد آیا بچههای پیش از اینکه به فرزند خواندگی پذیرفته شوند، آیا مشکلات روانی خاص دارند یا شادابی آنها از سایر کودکان کمتر است یا نه. مجبوریم برای فهم روانشناختی قضیه به یافتههای کشورهای دیگر استناد کنیم.”

ج. مادر یکی از همین کودکان است که پس از ۴ سال مجبور شد به دلیل هزینههای بالای نگهداری از او، کودک را به بهزیستی بازپس دهد.
او میگوید: “ما ساکن شمال ایران هستیم و کودک را از بندرعباس به ما تحویل دادند. پسرم تا دو سالگی زبان باز نکرد، او را به تهران بردیم و به ما گفتند اوتیسم دارد. کلاس گفتار درمانی و مشاوره آغاز شد. اما بسیار پرهزینه بود. پسرم ۴ ساله شد اما متاسفانه دیگر کنترلش برایم سخت شده بود، توانایی نداشتم هزینههایش را پرداخت کنم، از بهزیستی کمک خواستم اما آنها کمکی نکردند و بچه را پس گرفتند.”
براساس آمار سازمان بهزیستی خانوادهها در ایران عموما ترجیح میدهند، دختر بچهها را به فرزندخواندگی انتخاب کنند. همچنین ۹۱ درصد از درخواستکنندگان خواهان کودکان زیر دو سال هستند.
مددکار یکی از مراکز نگهداری از این کودکان میگوید که وجود قوانین سخت و بازدارنده “برای اینکه از این کودکان سو استفاه نشود خوب است” اما این نباید باعث فرار خانوادههای علاقهمند شود.

او میگوید یکی از خانوادهها که پس از سالها انتظار موفق نشده فرزندی پیدا کند، به دنبال این است که بدون طی مراحل قانونی کودکی را به فرزندخواندگی بگیرد.
موضوع دیگری که به نظر برخی از دست اندرکاران امر موضوع فرزندخواندگی را در ایران با مسائل و حواشی مختلف همراه کرده امکان ازدواج با فرزند خوانده پس از سن قانونی است.
شیوا دولت آبادی با انتقاد از این تبصره میگوید: “اگر در پدر خانواده و فرزند خوانده این نگاه را تقویت کنیم که این بچه میتواند زمانی همسر تو باشد، چه اتفاقی برای این ارتباطهای کلامی و غیر کلامی رخ میدهد. ما با این تبصره به آنها میگوییم تو میتوانی به فرزندت نگاه شهوانی داشته باشی. با این روند چگونه زن و مرد میتوانند نقش پدر و مادر را ایفا کند؟”
ح که فرزندی را به دختر خواندگی پذیرفته است، میگوید: “این تبصره قانونی هم توهین به من به عنوان پدر و هم توهین به فرزندم است. اگر این دختر، دختر خونی من بود، حکم آن زنا با محارم بود، چطور ممکن است که ما قانونی برای فرزندخواندگی داشته باشیم اما چنین تبصرههای بیمارگونهای هم برای آن در نظر بگیریم. قانونگذار باید مقابل چنین موضوعاتی بایستد.”